دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:4 صبح)
در یک برداشت کلی می توان شعر صفار زاده را به سه دوره تقسیم کرد. سه دوره که اگرچه گاهی نزدیکی هایی با همدیگر دارند اما از بنیاد و اساس تفاوت های چشمگیری بین آنها وجود دارد. حتی گاهی این تفاوت ها چنان بارز است که احساس می شود یا شاعر آنها با هم فرق می کند. دوره اول از ابتدای مطرح شدن او به عنوان شاعر- با کتاب رهگذر مهتاب در سال ??- آغاز می شود و تا قبل از انتشار کتاب «سفر پنجم» ادامه می یابد.«صفار زاده» به مانند تمام شاعران هم نسل خود با وزن و قافیه و شعر کلاسیک کار خود را آغاز کرد و اندکی بعد هم مجذوب شعر نیمایی شد.در این زمان آنچه در شعر صفار زاده وجود دارد، تجربه های فردی و احساساتی جوانی است که هنوز به هیچ چیز به صورت جدی نگاه نمی کند. در این زمان شعر صفار زاده نه تنها با دیگر هم نسلان خود تفاوت محسوسی ندارد، بلکه از فضای اجتماعی و فرهنگی زمان خود نیز به شدت متاثر است. فضاهای عاشقانه، احساس تباهی نسبت به محیط اطراف ، رنج های شاعرانه و... در این دوره حتی گاهی او را از شاعران زمان خود نیز متاثر می بینیم. در برخی از شعر ها فروغ فرخزاد تاثیر جدی بر شعر او گذاشته و او با ذهن و زبانی شعر نوشته که فروغ آن را خلق کرده و از آن استفاده می کرد. البته در این دوره هم از شعر او نشانه هایی از اعتراض به شرایط فرهنگی جامعه در آن زمان و یا ابراز احساسات عدالت جویانه به چشم می خورد. گذر «صفار زاده» از شعر نیمایی به شعر بی وزن یکی از بزرگ ترین پیشرفت های او محسوب می شد و او در شعری بی وزن بود که توانست به زبانی مستقل دست پیدا کند. زبانی ساده بدون آرایه های لفظی. این زبان بزرگ ترین کمک را به شعر «صفار زاده» کرد. او با استفاده از این زبان می توانست آنچه را که در ذهن دارد به سادگی به شعر تبدیل کند. زبان او سادگی و جسارت خاصی را داشت. شاعر با توسل به این زبان نه تنها توانست از تقید های وزن و آهنگ کلام رهایی یابد بلکه قالب درستی برای بیان اندیشه یافت. همین سادگی زبان برای او زمینه ای شد تا به راحتی بتواند شعر های بلندش را بنویسد. شعر های بلند برای «طاهره صفار زاده» مجالی بود تا بتواند در شعر به اندیشه دست یابد و بدون تاثیرپذیری از دیگران مفاهیم خاص ذهنی اش را خلق کند. در این مرحله آرام آرام شعر او از کلام یک شاعر احساساتی فاصله می گیرد و او فرصتی می یابد که مفاهیم جدیدی را خلق کند. برخی از این شعر ها بسیار درخشان است، به ویژه آنکه زبان مناسب با منطق شاعرانه به پیوستگی مناسبی رسیده و دقیقاً آنچه خلق شده شاعرانه است. شاید حتی بتوان گفت که برخی از این شعر ها نمونه های بسیار خوبی برای شعر بی وزن فارسی در دهه ?? محسوب می شوند. ذهن «صفار زاده» در این نوع شعر ها، ذهنی پرسشگر و جست وجوگر است. او زمانی که به سراغ فرهنگ اروپایی یا آمریکایی و یا حتی فرهنگ هندی می رود، دارای ذهنی کنجکاو است که سعی در جست وجوی مفاهیم دارد. او سعی دارد هر پدیده ای را به گونه ای دیگر ببیند و هر مولفه ای را به زبان شاعرانه توضیح دهد. در میان احساسات و بیان شاعرانه او نیز گاهی درمی یابیم که شاعر دچار سرگشتگی است، نمی تواند شکل واحدی را انتخاب کند و حتی نمی تواند از سوژه واحدی صحبت کند. برای همین شعر های بلند می نویسد که بتواند دائماً تغییر مسیر داده و در یک شعر موضوعات متعددی را وارد کند. آنچه در شعر او هنوز به چشم می خورد روحیه روشنفکری است که از فضای روشنفکری جهان در آن سال ها تاثیر می پذیرد. شاعر با آنچه در ذهن او وارد شده و آنچه که مطالعه کرده و خوانده در یک کشمکش ذهنی به سر می برد. نه می توان گفت فضای ذهنی غربی را کاملاً می پذیرد و نه می توان گفت طرح اندازی جدیدی بر اساس شخصیت و نگاه خود به جهان دارد. گویی راه گریزی برای او جود ندارد جز آنکه هر چه را دیده و یا تجربه کرده به زبان شعر بیان دارد.اینگونه شعر های «صفار زاده» تا پایان کتاب «طنین در ولتا» ادامه پیدا می کند. البته در این میان نباید ادامه تحصیل او در خارج از کشور را فراموش کرد چرا که برخورد او با جهان غرب و زندگی در آمریکا تاثیراتی را بر شعر او دارد که انکار ناپذیر است. شاعر در اینجا به پلی مبدل می شود که آنچه در جهان بیرون از او وجود دارد را به شعر منتقل کند.بنابراین مثلثی شکل می گیرد که یک ضلع آن شاعر است و ضلع دیگر جهان پیرامون او. ضلع سوم یعنی شعر کامل کننده این وضعیت است و جایی است که شاعر خودش را در پیوند با جهان خارج احساس می کند. او در «سفر پنجم» سعی می کند مفاهیم را به سمت بومی شدن و سرزمینی شدن سوق دهد.در اینجا است که او به جای آنکه از «مظاهر تمدن غربی» در شعر استفاده کند به سراغ مظاهر مذهبی _ دینی می رود. در واقع چرخش او در همه زمینه ها است. هم اسطوره های ذهنی شاعر را در بر می گیرد و هم دایره واژگانش را و در نهایت مفاهیمی که می خواهد به آنها برسد اما همان طور که اشاره شد سفر پنجم صرفاً نقش یک حلقه ارتباطی را دارد.«صفارزاده» هر چه به مفاهیم ساده بومی نزدیک می شود ناچار است ساختار و ساختمان شعر را به همان اندازه ساده کند چرا که مخاطبان او هم آرام آرام عوض می شوند. مرحله دوم شعر او اغلب افراد ساده جامعه مخاطب قرار می گیرند. او می خواهد حرف هایی بزند که دیگر از پیچیدگی خاصی برخوردار نیستند بلکه معنا و مفهوم ساده ای را می رسانند. «سفر سلمان» که کتاب با آن آغاز می شود شعر ی است بلند که البته مختصات آن با شعر های بلند قبلی او متفاوت است. «سفر سلمان» شکلی روایی دارد . در این مرحله جای هر سطر و هر کلمه مشخص است و شاعر قصد دارد از کنار هم چیدن این پازل به یک مفهوم مشخص برسد. مفهوم مشخصی که از قبل در ذهن او وجود داشته است. در «سفر پنجم» صفارزاده نشان می دهد که تغییرات عمیق و وسیعی در آثار بعدی او به وجود خواهد آمد. تغییراتی که شعر را یکسر متفاوت از آثار گذشته می کند. «سفر پنجم» برای نخستین بار در سال (??) منتشر شد. درآن سال هنوز تعداد نویسندگان و شاعرانی که بتوان گفت به ادبیات متعهد گرایش دارند چندان زیاد نبود. عده آنها بسیار کم و اغلب به صورت کاملاً فردگرا و جدای از هم کار می کردند. در این دوره «صفارزاده» زیربنای شعری خود را به عنوان یک شاعر انقلابی _ اسلامی ساختارسازی کرد. از این جا به بعد او شعر انقلابی خود را آغاز کرد. این شعر ویژگی های خاص خود را داشت که با کل دوران شاعری او کاملاً متفاوت بود. شعر در شرایط انقلابی دیگر نمی تواند از پیچیدگی برخوردار باشد .البته در این شعر هم شور و نشاط تازه ای وجود داشت و هم بی پروا و گستاخ. این ویژگی هایی که شعر انقلابی را می سازد اغلب شعر را از ادبیات دور می کند و به سمت یک اسلحه یا وسیله مبارزه می برد. «صفارزاده» که در سفر پنجم آرام آرام راهی را تجربه می کرد که از شعر گذشته فاصله بگیرد و سعی می کرد شعرش محصول اندیشه و تفکر خود باشد این ژرف نگری و تفکر در شعر را رها می کند و تا حدودی هیجان زده می نویسد. از این جهت بیشتر می توان شعر این سال های او را با اوایل دوران شاعری او مقایسه کرد. شاید به همین دلیل احساسی بودن و هیجان زده شدن شعر است که برخی از اولین شعرهای او نظیر «کودک قرن» به شعرهای انقلابی او نزدیک می شود همانندی بسیاری پیدا می کند. او از این طریق به موفقیت در عامه مردم می رسد چرا که آنچه مردم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند فضای شعری است که حلقه های ارتباطی با شعر کلاسیک داشته باشد و صنایع لفظی نه تنها حلقه های ارتباط با شعر کلاسیک است بلکه همچون وزن، مردم به شکل علامت آن را همراه ضروری شعر می دانند. مسئله در اینجا است که شرایط انقلابی به سرعت ایجاد می شود و با سرعت بسیار زیادی زبان و ادبیت زبانی خاص خود را خلق می کند. اما این زبان به بخش کوتاهی از تاریخ مربوط می شود و با تغییر آن شرایط زبان هم به سرعت تغییر می کند. در نتیجه ادبیات این دوران دارای تنهایی می شود. در این میان شاعرانی که با فاصله گرفتن از زبان و کلمات ویژه انقلاب و پرداختن به مفاهیم انقلاب شعر می سرایند طبیعتاً شعرشان کمتر دچار فراموشی می شود. دوره سوم شعر «صفارزاده» پس از شرایط هیجانی انقلاب شکل دیگری می گیرد. زمانی که انقلاب پایان یافته و هیجان ها فروکش کرده است. شاعر می تواند بیشتر به شعر خود فکر کند. فرصت بیشتری دارد که آن را ویرایش کند و از افتادن به دام فضاهای کلاسیک پرهیز کند. صفارزاده در دوره سوم شاعری خود به نوعی آرامش می رسد نه بی قراری های دوره اول را دارد و نه هیجانات و احساس گرایی دوره دوم را. او در این دوره بیش از هر چیز به خود این اجازه را می دهد که منطقی باشد. با مسائل به گونه ای برخورد می کند که آنها وجود دارند. صفارزاده از جمله شاعرانی است که توانست در همان آغاز شاعری به زبان خاص خود برسد. به وجود آمدن یک زبان که تحت تاثیر کسی نباشد کمک بسیاری به او کرد، تا بتواند شاعری مستقل باقی بماند و به دنبال مسائل دیگری در شعر باشد. صفارزاده با تکیه بر زبان خود سه دوره شعری را براساس جست وجوی مفاهیم سپری کرد. شاید اگر او دارای زبان ویژه ای نبود و مشکل به دست آوردن زبان را داشت، این همه فرصت برای پرداختن به مفاهیم را نداشت |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||